در اين نوشتار برآنيم تا حكمت آزمونهاي خداوند را دريافته روشن سازيم كه منظور او از امتحان انسان نه براي كسب خبر است كه او داناي غيوب است و آگاه مضمرات قلوب، بلكه همه بندگانش و حتي پيامبران و اولياء را در همه زمانها ميآزمايد تا تربيتشان كند، بر اساس عملشان داوري فرمايد و پاك را از بدسرشت باز نمايد. چگونگي و روند كلي اين امر، در اينجا به تفصيل مورد بحث قرار گرفته است.
حكمت، بلاء، ابتلاء، فتنه، امتحان، آزمون، تمييز، تمحيص.
ابتلاء و امتحان انسان يك سنت لا يتغير، ثابت و استثناء ناپذير الهي است و خداوند همه انسانها را در همه زمانها ميآزمايد. از اين رو پيامبران و اولياي الهي نه تنها از اين قانون مستثني نيستند، كه آزمونشان سختتر است زيرا خداوند كساني را كه به او نزديكاند و او به آنان محبت ميورزد، سختتر امتحان ميكند (مجلسي، 78/194).
ابتلاء از لحاظ لغوي همريشه بَلي يَبْلي و بلاء است و در اصل به معني كهنگي و فرسودگي است. به آزمايش كردن، بلاء ميگويند زيرا هر چيزي در اثر آزمايشهاي متعدد كهنه و فرسوده ميشود. به غم و اندوه هم بلاء ميگويند چرا كه جسم و روح انسان را فرسوده و خسته ميكند (راغب اصفهاني، ص 62؛ طريحي، 1/60).
ابن فارس (1/292) ميگويد: ابتلاء از باب افتعال است، به معني آزمودن و دانستن حقيقت و در يافتن مجهول. ابتلاء متضمن دو امر است يكي شناساندن حال انسان به خودش و آگاهي بر آنچه كه نميداند و دوم باز نماياندن خوبي يا زشتي او.
ابتلاء در معناي امتحان و آزمايش، به اين ترتيب است كه موقعيتي براي كسي ايجاد ميشود تا صفات باطني و دروني وي را چون اطاعت، شجاعت، سخاوت، عفت، علم، وفاء بعهد، تقوا، ايمان، صبر و ميزان آن را دريابند. آزمايش خداوند بر خلاف آزمونهاي بشري، به منظور يادگيري و كشف مجهولات نيست زيرا او به امور نهاني دلها و به امور غيبي آگاه است (نك: تغابن/ 49؛ انعام / 59).
امتحان خداوند براي آن است كه صلاحيت باطني انسان از نظر استحقاق ثواب و عقاب به منصه ظهور برسد، چنانكه امام علي (ع) فرمود: «خداوند پرده از حقايق آفرينش بر ميدارد، نه اينكه آنچه را از اسرار مخفي و انديشههاي دروني كه پنهان نمودهاند، نميداند بلكه آنها را ميآزمايد كه كدام نيكوكارترند تا پاداش و كيفر در برابر عمل قرار گيرد.»(ابن ابي الحديد، 9/84).
در قرآن كريم از ابتلاء با تعابير مختلفي چون «بلاء»، «فتنه»، «تمحيص»، «تمييز» و «امتحان» ياد شده است. طباطبايي (4/45-57) ميگويد: «يكي از حقوق موجودات بر ذات الهي اين است كه آنها را به كمال تكويني و تشريعي كه براي آنها پيشبيني شده است هدايت نمايد و ميدانيم كه شؤون تشريعي در تكوينيات دخالت نموده و تحت احاطه و تأثير قضا و قدر قرار ميگيرد و ميدانيم كه نوع انسان از نظر تكوين داراي يك نحو وجودي است كه ناچار از انجام دادن يك سلسله امور اختياري است و آن امور اختياري منبعث از رشتهاي عقايد نظري و عملي است؛ پس ناچار لازم است كه يك دسته از قوانين چه حق و چه باطل بر شؤون زندگي بشر حاكم باشد. در اينجاست كه ميبينيم ذات مقدس الهي از طرفي يك دسته اوامر و نواهي را براي انسان تشريع فرموده تا اينكه انسان با توجه به آنها و هم چنين با روبرو شدن با حوادث و وقايعي كه در زندگي فردي و اجتماعي او پيش ميآيد، قوا و استعدادهاي نهفته خود را ظاهر نموده، راه سعادت و يا شقاوت را بپيمايد و به اين ترتيب بديهي است كه ميتوان بر اين حوادث و بر اين اوامر و نواهي نام «امتحان» و «بلاء» و نظائر آن را اطلاق كرد.»
از مجموع آيات و روايات مربوط به ابتلاء چنين بر ميآيد كه خداوند به منظور اموري چند انسان را به ميدانهاي سخت امتحان ميكشاند. در اينجا به اختصار به اين موارد اشاره ميكنيم:
قانون و سنت دائمي پروردگار بر آن دائر است كه براي شكوفا كردن استعدادهاي نهفته و به فعليت رساندن آنها و در نتيجه پرورش بندگان، آنان را ميآزمايد يعني همانگونه كه فولاد را براي استحكام بيشتر در كوره ميگدازند تا آبديده گردد، آدمي را در كوره حوادث سخت، پرورش ميدهند تا مقاوم شود.
امتحان انسان به سختيها وسيلهاي است براي تكميل و تهذيب بيشتر نفس انسان و خالص شدن گوهر وجودي او. سختيها و مشكلات روح را ورزش ميدهند و نيرومند ميسازند. بارور شدن وجود آدمي جز در صحنه گرفتاريها حاصل نميگردد. مولوي نقش رنجها و سختيها را در تكامل انسان و در نتيجه افزايش ارزش او را در سايه همين تحولات چنين بيان ميكند:
پس زخاكش خوشهها بر ساختند گندمي را زير خاك انداختند
قيمتش افزود و نان شد جانفزا بار ديگر كوفتندش ز آسيا
گشت عقل و جان و فهم سودمند باز نان را زير دندان كوفتند
(مولوي، 1/195)
گرفتاريها و مصيبتها به عنوان وسيله آزمون و ابتلاي خداوند و مقدمه كمال و پيشرفت انساناند. اگر محنتها و رنجها نباشند، بشر تباه ميگردد، خداوند ميفرمايد: لَقَد خَلَقْنا إِلانسانَ في كبدٍ(بلد/ 4)، يعني: انسان را در رنج و سختي آفريديم. آدمي بايد مشقتها را تحمل كند و سختيها را بر دوش كشد تا هستي لايق خود را بيابد. سختيها و شدائد تازيانه تكامل همه موجودات و بالاخص انساناند. امام علي (ع) در نامهاي كه به عثمان بن حنيف فرماندار بصره نوشتهاند، ميفرمايد كه در ناز و نعمت زيستن و از سختيها دوري گزيدن موجب ناتواني ميگردد و زندگي در شرايط دشوار، آدمي را نيرومند و چابك ميسازد و جوهر هستي او را آبديده و توانا ميگرداند، در قسمتي از آن نامه آمده است: «درخت بياباني چوبش سختتر است و درختهاي سبز و خرم پوستشان نازكتر و گياهان بياباني شعله آتششان افروختهتر و بادوامتر است.» (نهج البلاغه، نامه 45).
خداوند براي تربيت و پرورش جان انسانها دو برنامه تشريعي و تكويني دارد و در هر دو برنامه شدائد و سختيها را گنجانيده است. در برنامه تشريعي، عبادات را فرض كرده است و در برنامه تكويني به منظور امتحان افراد و در نهايت، پرورش و تكامل آنها، مصائب را قرار داده است. روزه، نماز، حج، جهاد و انفاق شدائدي است كه با تكاليف ايجاد گرديدهاند و صبر و استقامت در انجام آنها موجب تكميل نفوس و پرورش استعدادهاي عالي انساني است. از سوي ديگر، گرسنگي، ترس، تلفات جاني و مالي شدايدي است كه در تكوين پديد آورده است و به طور قهري انسان را در بر ميگيرد و مايه تربيت و پرورش اوست.
قرآن كريم به اين انگيزه در امتحان خداوند تصريح ميكند و ميفرمايد: وَ لِيَبْتليَ اللّهُ ما في صُدرِوكم وَ لِيُمَحِّصَ ما في قُلُوبِكُم و اللّهُ عليمٌ بِذاتِ الصُّدورِ(... و تا خداوند آنچه را كه در سينههاي شماست بيازمايد و آنچه در دلهاي شماست، مصفا سازد و خداوند از آنچه كه در سينهها است آگاه است)(آل عمران / 154). جمله اخير در آيه ميرساند كه مراد خدا از امتحان، تشخيص واقعيت نيست بلكه تربيت و آشكار ساختن زمينههايي است كه در كانون وجود انسان قرار دارد.
به دليل همين نقشي كه امتحان در پرورش و تكميل نفوس دارد، امام علي (ع) ميفرمايد: «نبايد كسي بگويد كه خدايا از فتنه و آزمايش به تو پناه ميبرم زيرا كسي نيست كه گرفتار فتنه و آزمايش نباشد بلكه بايد از فتنههاي گمراه كننده، به حق پناه ببرد.»
قرآن كريم حضرت ابراهيم (ع) را به عنوان يك انسان كامل ميستايد. يكي از علل ترقي و تكامل ابراهيم (ع) اين است كه او بارها در بوته امتحان قرار گرفت و بر اثر استقامت شايان تقدير توانست از عهده آن بر آيد و به عاليترين كمال انساني كه همان مقام امامت است برسد. اگر او با چنين امتحانهايي روبرو نشده بود، هر گز به كمالات روحي و معنوي كه او را شايسته مقام امامت نمود، نميرسيد.
طباطبايي (17/286) در بحث ابتلاء و آزمون حضرت يونس (ع)، شدائد و بلاها را كه انسان به منظور امتحان و آزمون بدانها دچار ميشود، مايه تربيت و تكامل ميداند و ميگويد: «ظاهر عمل يونس (ع) همانطور كه گفتيم ظاهري بود كه نميشد آن را به اراده خدا نسبت داد و به همين جهت خدا او را مبتلا كرد تا به ظلمي كه به نفس خود روا داشت اعتراف كند. آري خداي سبحان از اراده چنين اعمالي منزه است. پس بلايا و محنتهايي كه اولياي خدا بدانها مبتلا ميشوند، تربيتي است الهي كه خداوند، از طريق آن، وجود آدمي را ميپرورد و به حد كمال ميرساند؛ هر چند كه بعضي از آن بلايا جهات ديگري داشته باشند چندان كه ميتوان آن را مؤاخذه و عتاب ناميد و اين خود معروف است كه گفتهاند: «البلاء للولاء» (بلا لازمه ولايت و دوستي است).
يكي ديگر از حكمتهاي امتحان خداوند، بازشناسي مؤمنان از منافقان و پاكان از ناپاكان است. خداوند مي فرمايد: ما كانَ اللّهُ لِيَذَرَ المؤمنينَ علي ما اَنتم عَلَيْه حتّي يَميزالخَبيثَ من الطيّبِ...(خدا مؤمنان را بر اين حال كه هستيد وا نميگذارد بلكه با امتحان، بد سرشت را از پاك طينت جدا ميكند)(آل عمران / 179).
طبرسي ميگويد: (2/895) «آيه خطاب به مؤمنان است يعني اي مؤمنان! حكم خدا بر اين نيست كه شما را به همين حالت كنونيتان كه در آن مؤمن را از منافق باز نميتوان شناخت، باقي نگه دارد». سپس در مورد تمييز ميان مؤمن و منافق و طيب و خبيث، از قول جبائي چنين نقل ميكند كه: «با امتحان و تكليف كردن بر جهاد و مانند آن كه موجب ظاهر شدن باطن و كشف حال مردم است چنانكه در جنگ احد، ثبات قدم مؤمنان و تخلف و سركشي منافقان معلوم شد».
طباطبايي (4/137) در تفسير آيه مذكور در مورد فلسفه اجراي سنت ابتلاء و آزمايش ميگويد: «ناموس امتحان و آزمايش از اين جهت در ميان مؤمنين جاري است كه مراتب كمال را پيموده و مؤمن خالص از ناخالص جدا و پاك سرشت از بد طينت متمايز گردد». وي سپس ميگويد: «ممكن است اين توهم پيش آيد كه خداوند ميتوانست بازشناسي پاك طينتان از بد سرشتان را از راه ديگري تأمين نمايد و بدون اينكه مردم را از راه امتحان با حوادث و بلاها روبرو كند، اين خاصيت را در مردم قرار دهد كه خود، آنان را بشناسد و خود بخود منافق از مؤمن باز شناخته شود. طباطبايي در پاسخ ميگويد كه علم غيب و اطلاع از زواياي روحي مردم، مخصوص ذات الهي است و پيغامبران برگزيده از طريق وحي، به آگاهي دست مييابند. سپس ميافزايد: حال كه در طريق حيات چارهاي جز بر خورد با سنت امتحان و ابتلاء نيست، لازم است به خدا و رسولش ايمان آوريد تا در طريق مردم پاك سرشت گام نهيد و نه در راه مردم خبيث و بدسرشت (همو، همانجا).
صاحب تفسير الكاشف در اين زمينه ميگويد: «حكمت خداوندي را نسزد كه منافقان خود را در چهره مسلمانان پنهان كنند، بلكه خداوند به منظور رسوا كردن و شناساندن آنان به مردم، چهره ايشان را آشكار ميسازد تا روزنهاي براي كيد و فريب و فسادشان باقي نماند، محك رسوايي منافقين به گفتاري چون اداي شهادتين و همچنين اعمالي كه در آنها عسر و حرجي نيست چون ركوع و سجود نخواهد بود، بلكه با امر به جهاد و بذل مال و جان موجب كشف حجاب از چهره آنان ميشود»(قس، مغنيه، 2/214).
گذشته از آياتي كه مورد بحث قرار گرفت، خداوند در سوره مباركه توبه آيه 16 به حكمت ابتلاء اشاره كرده و امتحان را موجب بازشناسي مجاهدان از غير آنان خوانده است : أَمْ حَسِبْتُم أنْ تُتْرَكوا وَ لمّا يَعْلَمِ اللّه جاهَدوا مِنكُم و لَمْ يَتَّخِذوا من دُونِ اللّهِ و لا رَسُولِهِ و لا المُؤمنين وَ لِيجةً واللّهُ خَبِيرٌ بِما تَعْمَلون (آيا گمان كرديد كه خداوند بدون آزمايش شما را به حال خود رها ميكند و هنوز در مقام طاعت و مجاهده معلوم نگردانيده كه چه كسي به حقيقت مؤمن است كه جز خدا و رسول و مؤمنان را هر گز دوست خود و همراز خويش نخواهد گزيد).
امام علي (ع) هم در خطبه قاصعه منظور از امتحان خداوند را بازشناسي و جداسازي مخلوقات ميداند و ميفرمايد: و لكنّ اللّه سبحانه اِبْتَلَي خلقَه ببعضِ ما يجهلون أصلَه تمييزا بالاختبار لهم و نفيا لِلاستكبارِ عنهم و أِبعادا للخيلآءِ منهم(اما خداوند سبحان آفريدگانش را به بعضي از آنچه اصل و سببش را نميدانند به منظور بازشناسي و جدا سازي آنان و براي نفي تكبر و گردنكشي و دور نمودن خود پسندي از آنان مورد امتحان و آزمون قرار ميدهد)(نهجالبلاغه، خطبه 234).
قرآن كريم در موضعي ديگر فلسفه امتحان رابازشناسي نيكوكاران از بدكاران ميداند و مي فرمايد: هو الّذي خَلَقَ السمواتِ وَالأرضَ في ستَّة أيّامٍ و كانَ عرشُه علي الماءِ لِيَبْلُوَكم أَيُّكم أحسنُ عَمَلاً...(اوست كه آسمانها و زمين را در شش روز آفريد و عرش او بر آب بود تا شما را بيازمايد كه كداميك نيكوكارتريد»(هود/ 7).
طباطبايي نيز به همين نكته اشاره ميكند (1/239) و ميگويد: «مراد اين است كه خدا آسمانها و زمين را ساخته است با اين هدف كه شما را بيازمايد و نيكوكاران شما را از بدكاران بازشناسي كند. روشن است كه آزمايش و امتحان امري است كه به قصد امري ديگر انجام ميشود، يعني جداسازي چيزهاي خوب از بد و اعمال نيك از اعمال زشت و بازشناسي اعمال نيك از بد هم براي آن است كه معلوم شود چه پاداشي بر آن مترتب ميگردد».
بنابر اين مطابق آيات و روايات مورد بحث، امتحان و آزمايش خداوند به منظور بازشناسي و جدا ساختن نيكوكار از بدكار، فرمانبر از گردنكش، مؤمن از منافق، پاك از پليد، مجاهد از قاعد، خالص از ناخالص، شكيبا از ناشكيبا صورت ميپذيرد و حكمت خداوندي اقتضاء دارد كه چنين آزموني به عمل آيد تا صفوف از همديگر ممتاز شوند. مولانا نيز در ضرورت انجام آن ميگويد:
كاه در انبار گندم هم تباه دانه لايق نيست در انباركاه
فرق واجب ميكند در بيختن نيست حكمت اين دو را آميختن
روحهاي تيره گِلناك هست در خلايق روحهاي پاك هست
در يكي درّ است و در ديگر شبه اين صدفها نيست در يك مرتبه
همچنان كاظهار گندمها زكاه واجب است اظهار اين نيك و تباه
تا نماند گنج حكمتها نهان بهر اظهار است اين خلق و جهان
(مولوي، 4/457)
خداوند مؤمنان را ميآزمايد تا آنان را پاك كند و غبار هواهاي نفساني را از قلوبشان بزدايد. او ميفرمايد: ... و لِيَبْتَلِيَ اللّهُ ما في صُدورِ كم و لِيُمحِّصَ ما في قلوبِكم و اللّهُ عليم بذاتِ الصُدور(تا خداوند آنچه را در سينههاي شماست بيازمايد و آنچه را در قلبهاي شما است پاك و خالص گرداند و خداوند به اسرار سينهها آگاه است)(آل عمران/ 154).
كردارهاي ناشايست در روح و روان انسان اثر ميگذارد و فطرت پاك او را آلوده ميسازد. قرآن كريم در اين زمينه ميفرمايد: كَلاّ بَلْ رانَ علي قُلوبهم ما كانوا يَكسِبون(بلكه آنچه بدست ميآورند بر قلبهايشان زنگ زده است)(مطفقين/14). همچنانكه آهن زنگ زده در كوره آتش پاك ميشود، خداوند زنگار ناخالصيهاي قلب و جان انسان را در كوره حوادث و مشكلات پاكيزه ميگرداند. بدين سان خداوند بندهاي را كه دوست دارد به منظور تخليص از ناپاكيها، در دريايي از شدايد و مشكلات غوطهور ميسازد، امام كاظم (ع) ميفرمايد: «خداوند در خوشي، نعمت تفضل و در سختي، نعمت پاك شدن ميبخشد»(مجلسي ، 75/243).
مولانا تأثير بلاء را در تطهير روح انسان به داروهايي كه در صنعت دباغي براي پاكيزه كردن پوست به كار ميرود تشبيه ميكند، و ميگويد:
چون اديم طائفي خوش ميشود پوست از دارو بلاكش ميشود
گنده گشت و ناخوش و ناپاك بو ورنه تلخ و تيز ماليدي در او
از رطوبتها شده زشت و گران آدمي را نيز چون آن پوست دان
تا شود پاك و لطيف و بافره تلخ و تيز و مالش بسيار ده
كه خدا رنجت دهد بياختيار ورنميتاني رضا دهاي عيار
علم او بالاي تدبير شماست كه بلاي دوست تطهير شماست
مولوي، ص283).
امام رضا (ع) در تفسير آيه أحَسِبَ النّاس أَنْ يُتْركوا أَنْ يقولوا آمنَّا و هُم لا يُفْتَنون(عنكبوت/ 1) ميفرمايد: يفتنون كما يفتن الذهب يخلصون كما يخلص الذهب (آنان را، همچنان كه زر را، بيازمايند و نيز همچون زر، از ناسره بپيرايند)(نك: مجلسي، 5/219).
همانطور كه ملاحظه ميشود، منظور امام آن است كه انگيزه و فلسفه امتحانات خداوند پالودن انسانها از ناپاكيهاست. چنانكه خداوند در قرآن ضمن بيان اين مطلب كه ابتلاء يك سنت عمومي و دائمي است به اين حكمت در امتحان بندگان اشاره نموده و ميفرمايد: وَ لِيُمحِّص اللّهُ الذين آمنوا وَ يَمْحَقَ الكافرين (براي اينكه مردم با ايمان را تصفيه و پاك كند و كفار را محو و نابود گرداند)(آل عمران/ 141).
در اين آيه به يكي ديگر از نتايج طبيعي شكست جنگ احد اشاره شده است و آن اين است كه شكستها، نقاط ضعف و عيوب انسان را آشكار ميسازد و وسيله مؤثري براي شستشوي اين عيوب است و خداوند ميخواست در اين ميدان جنگ افراد با ايمان را خالص گرداند و نقاط ضعفشان را به آنها نشان دهد.
مقياس پاداش و كيفر خداوند تنها صفات دروني افراد نيست، بلكه تا صفات نيك و بد انسان ظاهر نشود، نمي توان كسي را به جهت صفات دروني به كيفر رساند و يا پاداش داد و اين صفات از طريق افعال و اعمال انسان آشكار ميگردد. بدين قرار، ظهور اعمال و افعال بدون اينكه آدمي در بوته آزمون قرار گيرد، امكانپذير نخواهد بود. پس خداوند انسان را آزمايش ميكند تا افعال و اعمال او پديدار شود و بر اساس آن سزاوار كيفر و يا پاداش گردد.
امام علي (ع) ضمن بيان عموميت سنت ابتلاء مي فرمايد: «گرچه خداوند از خود مردمان به آنان داناتر است، اما آزمايش براي آن است كه اعمال شايسته پاداش و عقاب آشكار گردد»(ابن ابي الحديد، 18/248).
مفضل بن عمر روايتي از امام صادق (ع) نقل ميكند كه به حكمت اين امتحان خداوندي اشاره دارد. امام ميفرمايد: «آزمايش دو گونه است: يكي از آن دو، در حق خداوند محال است و ديگري روا. آزمايش محال آن است كه خداوند بنده را بيازمايد تا بداند كه با گذشت زمان، چه از آن پديد آيد. اين گونه آزمايش روا نيست، زيرا خداوند به همه امور پنهاني كاملاً آگاه است. نوع ديگر آزمون اين است كه كسي را بيازمايد تا آن كس در آزمون، شكيبايي ورزد و آنگاه پاداشي كه خداوند عطا ميفرمايد از سر استحقاق باشد»(ابن بابويه، 305).
طبرسي در تفسير آيه 124 از سوره بقره (1/265) ميگويد: «بايد دانست كه نسبت دادن امتحان به خداوند مَجاز است زيرا امتحان حقيقي از كسي صادر ميشود كه سرانجام كار را نداند و بخواهد با امتحان كردن آن را معلوم كند، حال آنكه خداوند از عواقب امور كاملاً آگاه است. رفتار خداوند با بندگان خود مانند رفتار آزمايش كنندگان است؛ يعني همانطور كه مردم تا كسي را آزمايش نكنند پاداشي نميدهند يا به كيفر نميرسانند، خداوند هم با اينكه از اعمال اشخاص قبل از انجام آنها كاملاً آگاه است، تا افراد مرتكب اعمال خوب و يا بد نشوند آنان را پاداش و يا كيفر نميدهد».
طباطبايي هم در تفسير آيه أمْ حَسِبْتُم أن تُتْرَكوا و لمّا يَعْلَمِ اللّهالذين جاهدوا منكم (آيا گمان كرديد كه رها ميشويد در حالي كه هنوز خداوند كساني از شما را كه جهاد كردند نشناخته است)(توبه/16) ميگويد: (9/245)«دنيا سراي امتحان و زور آزمايي با ناملايمات است. زيرا نفوس انسانها در ابتداي خلقت از خير و شر و سعادت و شقاوت و هر رنگ ديگري پاك است و مراتب نزديكي به خدا را تنها به كساني ميدهند كه نسبت به او و آياتش ايمان خالص داشته باشند. خلوص ايمان هم جز با امتحان و آزمايش آشكار نميشود. البته مقام عمل است كه پاكان را از ناپاكان و مخلصين را از مدعيان ايمان جدا ميسازد و چون چنين است، ناچار بايد آنان كه ادعا ميكنندجان و مال خويش را در برابر بهشت به خدا فروختهاند، امتحان شوند و بايد در عرصه جهاد و كارزار مورد آزمايش قرار گيرندتا صادق و كاذب از يكديگر بازشناخته شوند.»
طباطبايي در تفسير اين آيه ميگويد(8/192): «خداي سبحان هر پيامبري را كه به سوي امتي از آن امتها ميفرستاد، به دنبال او آن امت را با ابتلا به ناملايمات و سختيها آزمايش ميكرد تا به سويش راه يافته و به در گاهش تضرع كنند و وقتي معلوم ميشد كه مردم به اين وسيله تنبيه نميشوند، سنت ديگري را به نام سنت مكر به جاي آن جاري ميساخت».
امام علي (ع) نيز در اين زمينه ميفرمايد: «بلا براي ظالم ادب است»(مجلسي، 64/235).
همانطور كه گفته شد منظور از اين ظالم كسي نيست كه قابليت ادب نداشته باشد، زيرا بلاء و مصيبت براي چنان فردي كيفر و مجازات است نه تأديب و تنبيه. همچنانكه امام رضا(ع) فرمود: «بيماري براي مؤمن مايه تطهير و رحمت است و براي كافر عذاب و لعنت، و بيماري همواره گريبانگير مؤمن است تا آن كه ديگر هيچ گناهي در وجود او باقي نماند»(همو، 78/193).
قرآن در آيهاي ديگر نيز، شدائد و مشكلات دنيوي را عامل تنبيه و تأديب امتهاي پيشين ميداند و ميفرمايد: و لَقَد أرسَلنا الي أُمَمٍ من قبلِكَ فاخذناهُم بالبَأساءِ والضَّرآِ لعلّهم يَتَضرَّعون(ما به سوي امتهايي كه پيش از تو بودند پيامبراني فرستاديم و آنان را به سختي و رنج در افكنديم تا شايد متضرع شوند)(انعام/ 42). همچنين خداوند فرعون را به منظور تأديب به قحطي و خشكسالي دچار نموده است (اعراف/ 130).
از بيان اين آيات چنين استنباط ميشود كه اين امتها و اين افراد قابليت اصلاح داشتهاند و در نتيجه خداوند به قصد اصلاح و هدايت، آنان را تنبيه و تأديب ميفرمايد چنانكه در سوره مباركه روم آمده است: لِيُذِيقَهم بعض الذي عَمِلوا لعلّهم يَرجِعون(تا كيفر برخي از كارهاي [ناشايست]شان را به آنان بچشاند، باشد هر كه [سوي صلاح] باز گردند)(روم/ 41).
طباطبايي در تفسير آيه و ما نُرِيهم من آيةٍ الاّ هي أكبرُ من أُختِها و أَخَذناهم بالعذابِ لعلّهم يَرجِعون (و ما هيچ معجزه و آيهاي بر آنها نمينمائيم جز آنكه از آيه ديگر بزرگتر باشد و آنان را به عذاب گرفتار كرديم تا مگر به سوي خدا باز آيند)(زخرف/39) ميگويد (8/192): «يعني ما آنان را به عذاب دنيايي گرفتيم به اميد آن كه دست از استكبار بردارند و لجبازي را فرو نهند و رسالت را بپذيرند؛ و مراد از عذاب مذكور همان بلاهايي است كه بر بنياسرائيل فرود آمد. قحطي، كمي ثمرات، طوفان، ملخ، وزغ و خون كه هر يك به سهم خود بلايي بزرگ بودند، از آن گونه بلاياست.»
اين آزمايشها، به تنبيه و سرزنش پدر يا آموزگاري ماند كه نيتي جز ممانعت از تكرار گناه، و در نهايت صلاح و هدايت كودك ندارد. به اين قياس مي توان گمان برد كه بلاي الهي را جز ايجاد هوشياري در بندگان، و سرانجام رستگاري آنان فلسفهاي نيست. از همين جاست كه خداوند متعال حتي برخي از پيامبران خويش را نيز به آزمايشهاي جانفرسا گرفتار ساخت (چون ايوب (ع) كه به بيماري ديرپايي گرفتار شد).
كتابشناسي
قرآن مجيد.
نهج البلاغه.
ابن ابي الحديد المدائني، عزالدين ابوحامد، شرح نهج البلاغه، بيروت، داراحياءالتراث العربي، بيتا.
ابن بابويه، محمد بن علي، شيخ صدوق، الخصال، تهران، مكتبة الصدوق، 1389ق.
احمد بن فارس، ابوالحسين، مقاييس اللغه، قم، مكتب الاعلام الاسلامي، 1404ق.
راغب اصفهاني، ابوالقاسم حسين بن محمد، المفردات في غريب القرآن، تهران، كتابفروشي مرتضوي، 1362.
رومي، جلالالدين محمد بلخي، مثنوي معنوي، تهران، امير كبير، 1363.
طباطبايي، محمد حسين، الميزان في تفسير القرآن، بيروت، مؤسسة الاعلمي للمطبوعات، 1403ق.
طبرسي، ابوعلي فضل بن الحسن، مجمع البيان، بيروت، دارالمعرفة، 1403ق.
طريحي، شيخ فخرالدين، مجمع البحرين، تهران، دفتر نشر فرهنگ اسلامي، بيتا.
طوسي، محمد بن الحسن، التبيان، بيروت، داراحيا التراث العربي، 1409ق.
مجلسي، محمد باقر، بحارالانوار، بيروت، الوفاء، 1409ق.
مطهري، مرتضي، عدل الهي، تهران، انتشارات صدرا، بيتا.
مغنية، محمد جواد، التفسير الكاشف، بيروت، دارالعلم للملايين، 1981م.
مولانا جلالالدين، مولوي